امشب پرستوی علی از آشیان پر می کشد داغ فراق فاطمه آخر علی را می کشد
اسماء بریز آب روان بر روی گلبرگ گلم یاسم شده چون ارغوان ، وای از دلم ، وای از دلم
امشب ، اولین شب است بی حضور گرم تو. شب تاریک است. و سرد .
یتیمانت از بس گریه کرده اند خوابشان برده است. ولی من چگونه چشم بر چشم گذارم با این همه درد تنهائی ؟ هنوز کسی رفتنت را نمی داند، این گفته خود تو بود که خواستی شبانه دفنت کنیم. فردا دیگر صدای گریه ات مزاحم همسایه ها نخواهد شد .
به یاد داری که چه بی شرمانه می گفتند به فاطمه بگو یا شب گریه کند ، یا روز. از دست گریه های بی امانش به ستوه آمده ایم . کاش فقط یک بار دلیل گریه هایت را می پرسیدند .
ادامه مطلب...
کلمات کلیدی :
:: برچسبها: