سفارش تبلیغ
صبا ویژن



بسا کس که بامدادى را دید و به شامگاهش نرسید ، و بسا کس که در آغاز شب بر او رشک بردند و در پایان آن نوحه کنانش گریستند و دریغ خوردند . [نهج البلاغه]

شعری بسیار زیبا از ایرج میرزا

عاشقی محنت بسیار کشید

تا لب دجله به معشوقه رسید


نا شده از گل رویش سیراب

که فلک دسته گلی داد به اب

نازنین چشم به شط دوخته بود

فارغ از عاشق دلسوخته بود


عاشقی محنت بسیار کشید

تا لب دجله به معشوقه رسید

نا شده از گل رویش سیراب

که فلک دسته گلی داد به اب

نازنین چشم به شط دوخته بود

فارغ از عاشق دلسوخته بود

دید در روی شط اید به شتاب

نو گلی چون گل رویش شاداب

خواست کازاد کند از بندش

اسم گل برد در اب افکندش

خوانده بود این مثل ان مایه ناز

که نکویی کن ودر اب انداز

گفت به به چه گل زیباییست

لایق دست چو من رعنایی است

حیف ازون گل که برد اب او را

کند از منظره نایاب او را

گفت رو تا که زهجرم برهی

نام بی مهری بر من ننهی

مورد نیکی خواصت کردم

از غم خویش خلاصت کردم

باری ان عاشق بیچاره چو بط

دل بدریا زد وافتاد به شط

دید ابیست گوارا ودرشت

بنشاط امد ودست از جان شست

دست پایی زد وگل را بربود

سوی دلدارش پرتاب نمود

گفت کای افت جان سنبل تو

ما که رفتیم بگیر این گل تو

بکنش زیب سر ای دلبر من

یاد ابی که گذشت از سر من

جز برای دل من بوش مکن

عاشق خویش فراموش نکن

خود ندانست مگر عاشق ما

که زخوبان نتوان خواست وفا

عاشقان گر همه را اب برد

خوب رویان همه را خواب برد



کلمات کلیدی :

:: برچسب‌ها:

نویسنده : قاسم صفری
تاریخ : 93/5/27:: 10:15 صبح